- سق سیاه
- درست آن سک سیاه است زاغزبان
معنی سق سیاه - جستجوی لغت در جدول جو
- سق سیاه ((سَ قِّ))
- کسی که نفرینش در حق دیگران عملی شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه نفرین او درگیرد
کوری تام یا ناقص که از ضمور و اطروفیای عصب باصره پدید آید
بد فلب بد خواه بد اندیش، سیاه دل قسی القلب
سیاه دل، بددل، بداندیش، بدخواه
سودا از مجموع از چهار خلط یا گش بدن شامل گش سفید یا بلغم، گش زرد یا صفرا، گش سرخ یا خون
آب سیه، در پزشکی از امراض چشم که باعث تیرگی و نابینایی چشم می شود، آمورز، شرابی که از انگور سیاه گرفته باشند، شراب انگوری، آب بسیار و عمیق، غرقاب، سیل، نیستی، مرگ، برای مثال زردگوشان به گوشه ها مردند / سر به آب سیه فرو بردند (نظامی۴ - ۶۰۲)
((بِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی بیماری چشمی که باعث تیرگی و نابینایی چشم می شود، حادثه، مداد، مرکب، آبی که تیره و رنگ آن تیره باشد
کبوتری که پرهای دمش سیاه باشد، نوعی برنج مرغوب محصول شمال ایران